جدول جو
جدول جو

معنی د گو - جستجوی لغت در جدول جو

د گو
شخم دوم زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عید گوسفندکشان
تصویر عید گوسفندکشان
عید قربان، روز دهم ذی الحجه که حجاج در مکه قربانی می کنند، اضحیٰ، عید قربان، یوم النّحر، عید اضحیٰ، گوسفندکشان
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
نام جزیره ای از استونی بدریای بالتیک دارای 15هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویۀ شهرستان فردوس واقع در 20 هزارگزی جنوب بشرویه و 4 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بشرویه به دهک. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
اسم اسپانیایی یعقوب، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرد گوش
تصویر زرد گوش
منافق مذبذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دود گون
تصویر دود گون
تیره تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسی عقد گوهر
تصویر کرسی عقد گوهر
برابر دانه های مروارید همنواختی دانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسد گونه
تصویر کاسد گونه
همچون کاسد بی رونق بی رواج: (اما بازار فضل و ادب و شعر کاسد گونه میباشد) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحید گوی
تصویر توحید گوی
گوینده کلمه لا الله الا الله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشامد گویی
تصویر خوشامد گویی
تبریک تهنیت، تملق چرب زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرند گوی
تصویر چرند گوی
مهمل گوی، یاوه گو، سخن بیهوده و بی معنی، مهمل باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود گوار
تصویر زود گوار
زود هضم، سریع الهضم، خوشگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گو
تصویر بد گو
کسی که زیاد دشنام دهد آنکه غالبا سخن زشت گوید بد زبان بد دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد گون
تصویر زرد گون
زرد رنگ زرد فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گوهر
تصویر بد گوهر
بداصل بد نژاد، بد ذات مقابل نیک گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
زمین یا صحن خانه که کج و مورب باشد بد ساخته شده. توضیح در فدیم ژنرا شوم و نامیمون می پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند گوش
تصویر کند گوش
کسی که گوش او کم شنو باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گوهری
تصویر بد گوهری
بد گوهر بودن مقابل نیک گوهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گوی
تصویر بد گوی
کسی که زیاد دشنام دهد آنکه غالبا سخن زشت گوید بد زبان بد دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گویی
تصویر بد گویی
بد حرفی بد سخنی، غیبت تهمت افترا
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی که به قوه برق صدا را بلند می کند و در مجالس از آن استفاده می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است بشکل شیپور که برای انتقال صوت بمسافت دور بکار برند. یا بلند گوی برقی (الکتریکی)، سخنگوی شخصی یا موسسه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد گون
تصویر گرد گون
برنگ گرد و غبار اغبر: بنگ سیاه باشد و سرخ و سپید و گردگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کند گوشی
تصویر کند گوشی
کیفیت و حالت کند گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود گوهر گری
تصویر خود گوهر گری
اگزیستانسیالیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
Welcoming
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کنایه از: شجاع و نترس
فرهنگ گویش مازندرانی
مکار، دورو، دروغ
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
приветливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
einladend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
гостинний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
gościnny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
欢迎的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش آمد گو
تصویر خوش آمد گو
acolhedor
دیکشنری فارسی به پرتغالی